معنی فارسی swiney

B1

بو و ویژگی‌هایی که به خوک‌ها تعلق دارد.

Having the characteristics or smell associated with pigs.

example
معنی(example):

جو در مزرعه پس از باران دچار بوی خوک شد.

مثال:

The atmosphere was swiney at the farm after the rain.

معنی(example):

او در بازدیدش از بوی خوک ناراضی بود.

مثال:

She found the swiney smell unpleasant during her visit.

معنی فارسی کلمه swiney

: معنی swiney به فارسی

بو و ویژگی‌هایی که به خوک‌ها تعلق دارد.