معنی فارسی swouned
B1بیهوش شدن، سناریویی که فرد به دلیل خستگی یا شرایط محیطی از حال میرود.
To faint or lose consciousness, typically due to exhaustion or overwhelming emotions.
- VERB
example
معنی(example):
او آنقدر خسته بود که پس از ماراتن بیهوش شد.
مثال:
He was so tired that he swouned after the marathon.
معنی(example):
گرما باعث شد او در طول کنسرت بیهوش شود.
مثال:
The heat made her swouned during the concert.
معنی فارسی کلمه swouned
:
بیهوش شدن، سناریویی که فرد به دلیل خستگی یا شرایط محیطی از حال میرود.