معنی فارسی symptomaticness
C1حالت یا کیفیت سمپتوماتیک بودن، به معنای مرتبط با علائم.
The quality or state of being symptomatic.
- NOUN
example
معنی(example):
سمپتوماتیک بودن وضعیت میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد.
مثال:
The symptomaticness of the condition can vary from person to person.
معنی(example):
در روانشناسی، سمپتوماتیک بودن رفتار نقش مهمی در تشخیص ایفا میکند.
مثال:
In psychology, the symptomaticness of behavior plays a significant role in diagnosis.
معنی فارسی کلمه symptomaticness
:
حالت یا کیفیت سمپتوماتیک بودن، به معنای مرتبط با علائم.