معنی فارسی synchronical

B2

هماهنگ، به معنای همزمان یا همزمانی در وقوع یا وجود.

Occurring at the same time; simultaneous.

example
معنی(example):

این دو رویداد به طور همزمان اتفاق افتادند.

مثال:

The two events were synchronical in their occurrence.

معنی(example):

مطالعات همزمان برای مقایسه رویدادهای تاریخی ضروری هستند.

مثال:

Synchronical studies are essential in comparing historical events.

معنی فارسی کلمه synchronical

: معنی synchronical به فارسی

هماهنگ، به معنای همزمان یا همزمانی در وقوع یا وجود.