معنی فارسی synchronically
B2به طور همزمان، به معنای اینکه چندین چیز به صورت همزمان یا همزمان انجام میشود.
In a manner that is simultaneous; occurring at the same time.
- ADVERB
example
معنی(example):
رقاصان به طور همزمان با موسیقی حرکت کردند.
مثال:
The dancers moved synchronically to the music.
معنی(example):
ساعت ها برای کار کردن به صورت همزمان تنظیم شدند تا زمان یکسانی را نشان دهند.
مثال:
The clocks were set to run synchronically, ensuring they showed the same time.
معنی فارسی کلمه synchronically
:
به طور همزمان، به معنای اینکه چندین چیز به صورت همزمان یا همزمان انجام میشود.