معنی فارسی tabidly
B1به شیوهای به کار میرود که در آن چیزی به سمت پایین آویزان یا خم شده است.
Describing an action done in a drooping or hanging manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
شاخهها در نسیم پاییزی به طرز تابید آویزان شده بودند.
مثال:
The branches hung tabidly in the autumn breeze.
معنی(example):
او به طرز تابید راه میرفت، گویی که افکارش او را سنگین کردهاند.
مثال:
She walked tabidly, as if weighed down by her thoughts.
معنی فارسی کلمه tabidly
:
به شیوهای به کار میرود که در آن چیزی به سمت پایین آویزان یا خم شده است.