معنی فارسی tarantulated

B2

احساس ترس شدید یا اضطراب ناشی از شرایط خاص، مانند حمله تارانتول.

Feeling overwhelmed by fear, akin to the fear induced by the sight of a tarantula.

example
معنی(example):

بعد از یک شب طولانی، او احساس تارانتولیتی از ترس کرد.

مثال:

After a long night, he felt tarantulated by fear.

معنی(example):

وضعیت او را تارانتولیت و مضطرب کرد.

مثال:

The situation left her feeling tarantulated and anxious.

معنی فارسی کلمه tarantulated

: معنی tarantulated به فارسی

احساس ترس شدید یا اضطراب ناشی از شرایط خاص، مانند حمله تارانتول.