معنی فارسی tarbush

B1

نوعی کلاه سنتی، معمولاً در فرهنگ‌های خاصی مشاهده می‌شود.

A type of traditional hat worn in certain cultures.

example
معنی(example):

رستوران تاربوش خوشمزه‌ای سرو کرد.

مثال:

The restaurant served delicious tarbush.

معنی(example):

او در جشن سنتی یک تاربوش به سر داشت.

مثال:

He wore a tarbush at the traditional celebration.

معنی فارسی کلمه tarbush

: معنی tarbush به فارسی

نوعی کلاه سنتی، معمولاً در فرهنگ‌های خاصی مشاهده می‌شود.