معنی فارسی tarriance

B1

تاخیر، زمان بیشتری صرف کردن در یک محل یا موقعیت به طور غیرمنتظره.

The act of lingering or being late, often unexpectedly.

example
معنی(example):

تاخیر جلسه غیرمنتظره بود.

مثال:

The tarriance of the meeting was unexpected.

معنی(example):

تاخیر او در پاسخ دادن مرا نگران کرد.

مثال:

His tarriance in responding made me worried.

معنی فارسی کلمه tarriance

: معنی tarriance به فارسی

تاخیر، زمان بیشتری صرف کردن در یک محل یا موقعیت به طور غیرمنتظره.