معنی فارسی tarryingness
B1حالت یا کیفیت تاخیری بودن، ناشی از بیحرکتی یا بیتوجهی.
The quality or state of being delayed or lingering.
- NOUN
example
معنی(example):
تاخیری بودن او شروع به اذیت کردن دیگران کرده بود.
مثال:
Her tarryingness was beginning to annoy others.
معنی(example):
تاخیری بودن تیم بر عملکرد آنها تأثیر گذاشت.
مثال:
The tarryingness of the team affected their performance.
معنی فارسی کلمه tarryingness
:
حالت یا کیفیت تاخیری بودن، ناشی از بیحرکتی یا بیتوجهی.