معنی فارسی tartarly
B1به طور ترش یا تند، به روشی که ممکن است خشن یا بیملاحظه به نظر برسد.
In a manner that is sharp, bitter, or cutting in tone.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور ترش زمانی که درباره نظرش پرسیده شد، صحبت کرد.
مثال:
She spoke tartarly when asked about her opinion.
معنی(example):
پاسخ او به طور ترش بیان شد و جایی برای بحث باقی نگذاشت.
مثال:
His response was delivered tartarly, leaving no room for debate.
معنی فارسی کلمه tartarly
:
به طور ترش یا تند، به روشی که ممکن است خشن یا بیملاحظه به نظر برسد.