معنی فارسی tatterly

B1

به شکلی نامرتب و پاره، اغلب ناشی از استفاده مکرر یا سهل انگاری.

In a ragged or unkempt manner; typically suggests a lack of attention to appearance.

example
معنی(example):

او در پیراهن بزرگی که پوشیده بود به نظر پاره می‌آمد.

مثال:

He looked tatterly in his oversized shirt.

معنی(example):

ظاهر پاره‌اش در این رویداد همه را شگفت‌زده کرد.

مثال:

Her tatterly appearance at the event surprised everyone.

معنی فارسی کلمه tatterly

: معنی tatterly به فارسی

به شکلی نامرتب و پاره، اغلب ناشی از استفاده مکرر یا سهل انگاری.