معنی فارسی the bonk
B1ضربهای خفیف که معمولاً در اثر برخورد یا سقوط به وجود میآید.
A gentle bump or hit, often resulting from falling or hitting an object.
- NOUN
example
معنی(example):
بعد از سقوط، او یک ضربه کوچک روی سرش داشت.
مثال:
After the fall, he had a little bonk on his head.
معنی(example):
کودک نوپا بعد از اینکه از میز ضربهای خورد، گریه کرد.
مثال:
The toddler cried after getting a bonk from the table.
معنی فارسی کلمه the bonk
:
ضربهای خفیف که معمولاً در اثر برخورد یا سقوط به وجود میآید.