معنی فارسی boinking
B1عملی که در آن شخصی میپرد یا ضربه میزند و صدای بامزهای ایجاد میکند.
The act of bouncing or jumping, often making funny sounds.
- verb
verb
معنی(verb):
To have sexual intercourse; to bonk.
example
معنی(example):
کودکان روی تختها بوینک میکردند و میخندیدند.
مثال:
The kids were boinking on the beds and laughing.
معنی(example):
آنها در پارک بوینک میکردند و خیلی خوش میگذشت.
مثال:
They were boinking around the park, having fun.
معنی فارسی کلمه boinking
:
عملی که در آن شخصی میپرد یا ضربه میزند و صدای بامزهای ایجاد میکند.