معنی فارسی throngingly

B1

به صورت گروهی یا به شکل متراکم، در مورد فعالیت‌های اجتماعی.

In a crowd or throng; densely packed together.

example
معنی(example):

طرفداران به طور جمعی به سمت استادیوم حرکت کردند.

مثال:

The fans moved throngingly toward the stadium.

معنی(example):

آنها به طور جمعی برای کنسرت در پارک جمع شدند.

مثال:

They gathered throngingly for the concert in the park.

معنی فارسی کلمه throngingly

: معنی throngingly به فارسی

به صورت گروهی یا به شکل متراکم، در مورد فعالیت‌های اجتماعی.