معنی فارسی throw-on

A2

عمل سریع پوشیدن یا اضافه کردن چیزی.

To put on clothing quickly or casually.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت یک ژاکت بپوشد قبل از اینکه بیرون برود.

مثال:

She decided to throw on a jacket before going out.

معنی(example):

او به سرعت کفش‌هایش را پوشید تا از خانه خارج شود.

مثال:

He quickly threw on his shoes to leave the house.

معنی فارسی کلمه throw-on

: معنی throw-on به فارسی

عمل سریع پوشیدن یا اضافه کردن چیزی.