معنی فارسی ticky
B1صدای تیک تیک، صدای خفیف و مشابه زنگ یا تیک تیک کردن.
Making a quick, light sound as in ticking.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این اسباببازی وقتی تکان داده میشد صدای تیکی تولید میکرد.
مثال:
The toy made a ticky sound when shaken.
معنی(example):
کفشهای او روی زمین صدای تیکی میکردند.
مثال:
Her shoes made a ticky noise on the floor.
معنی فارسی کلمه ticky
:
صدای تیک تیک، صدای خفیف و مشابه زنگ یا تیک تیک کردن.