معنی فارسی tidingless
B1وضعیت بینظمی یا عدم ترتیب، به معنای نداشتن نظم.
Lacking tidiness.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پس از طوفان، باغ به نظر نامرتب میرسید.
مثال:
The garden appeared tidingless after the storm.
معنی(example):
اتاق نامرتب به تمیزکاری نیاز داشت.
مثال:
The tidingless room needed some cleaning.
معنی فارسی کلمه tidingless
:
وضعیت بینظمی یا عدم ترتیب، به معنای نداشتن نظم.