معنی فارسی tils
B1کج کردن، تغییر زاویه چیزی به سمت یک طرف.
To incline or cause to lean in a particular direction.
- VERB
example
معنی(example):
او قاب عکس را کج میکند تا ببیند آیا بهتر به نظر میرسد.
مثال:
He tilts the picture frame to see if it looks better.
معنی(example):
زمانی که وزن زیادی اضافه میشود، میز کمی کج میشود.
مثال:
The table tilts slightly when too much weight is added.
معنی فارسی کلمه tils
:
کج کردن، تغییر زاویه چیزی به سمت یک طرف.