معنی فارسی umbonate

B2

امبونات به شکل یا حالتی گفته می‌شود که در آن یک قسمت از سطح به طور برجسته وجود دارد.

Having a raised or convex center, especially in reference to certain mushroom caps.

adjective
معنی(adjective):

(of a mushroom etc) Having an umbo

example
معنی(example):

کلاه قارچ، امبونات است، به این معنی که مرکز آن برجسته است.

مثال:

The mushroom cap is umbonate, meaning it has a raised center.

معنی(example):

طراح، ساختار امبونات سقف ساختمان را مورد تأکید قرار داد.

مثال:

The designer emphasized the umbonate structure of the building roof.

معنی فارسی کلمه umbonate

: معنی umbonate به فارسی

امبونات به شکل یا حالتی گفته می‌شود که در آن یک قسمت از سطح به طور برجسته وجود دارد.