معنی فارسی un-navigable

B1

غیرقابل ناوبری، به مناطقی اشاره دارد که عبور از آن‌ها بسیار دشوار یا غیرممکن است.

Describing a route or area that is impossible to navigate.

example
معنی(example):

رودخانه به دلیل جریانات قوی غیرقابل ناوبری شد.

مثال:

The river became un-navigable due to strong currents.

معنی(example):

زمین غیرقابل ناوبری، سفر را دشوار کرد.

مثال:

The un-navigable terrain made the expedition difficult.

معنی فارسی کلمه un-navigable

: معنی un-navigable به فارسی

غیرقابل ناوبری، به مناطقی اشاره دارد که عبور از آن‌ها بسیار دشوار یا غیرممکن است.