معنی فارسی unbaptised
B1کسی که مراسم تعمید را دریافت نکرده است و به صورت مذهبی به رسمیت شناخته نمیشود.
Referring to a person who has not undergone the Christian sacrament of baptism.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not baptized.
example
معنی(example):
کودک غیرمذهبی بخشی از عضویت کلیسا نبود.
مثال:
The unbaptised child was not part of the church's membership.
معنی(example):
در برخی فرهنگها، غیرمذهبیها به طرز متفاوتی دیده میشوند.
مثال:
In some cultures, the unbaptised are seen differently.
معنی فارسی کلمه unbaptised
:
کسی که مراسم تعمید را دریافت نکرده است و به صورت مذهبی به رسمیت شناخته نمیشود.