معنی فارسی unbraids
B1عمل جدا کردن یا باز کردن موهای بافته شده یا گره خورده.
To undo the braiding of hair or similar items.
- verb
verb
معنی(verb):
To disentangle the strands of a braid
example
معنی(example):
او هر شب قبل از خواب موهایش را باز میکند.
مثال:
She unbraids her hair every evening before bed.
معنی(example):
او به آرامی طناب را پس از استفاده باز میکند.
مثال:
He carefully unbraids the rope after using it.
معنی فارسی کلمه unbraids
:
عمل جدا کردن یا باز کردن موهای بافته شده یا گره خورده.