معنی فارسی unconsolable
B2غیرقابل تسکین، به حالتی اطلاق میشود که هیچ کمک و تسلی نمیتواند آرامش را به فردی بازگرداند.
Not able to be comforted or comforted; beyond consolation.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not consolable.
example
معنی(example):
کودک بعد از از دست دادن اسباببازیاش غیرقابل تسکین بود.
مثال:
The child was unconsolable after losing her toy.
معنی(example):
او در غم خود بعد از خبر غمانگیز غیرقابل تسکین بود.
مثال:
He was unconsolable in his grief after the tragic news.
معنی فارسی کلمه unconsolable
:
غیرقابل تسکین، به حالتی اطلاق میشود که هیچ کمک و تسلی نمیتواند آرامش را به فردی بازگرداند.