معنی فارسی undomesticated

B2

غیرخانگی، مربوط به جانوران یا گیاهانی که تحت تأثیر انسان قرار نگرفته‌اند و در طبیعت زندگی می‌کنند.

Not tamed or domesticated; living in the wild.

adjective
معنی(adjective):

Not domesticated

example
معنی(example):

حیوان غیرخانگی به طور آزادانه در طبیعت زندگی می‌کرد.

مثال:

The undomesticated animal roamed freely in the wild.

معنی(example):

او گیاهان غیرخانگی را در باغش ترجیح می‌داد.

مثال:

She preferred undomesticated plants in her garden.

معنی فارسی کلمه undomesticated

: معنی undomesticated به فارسی

غیرخانگی، مربوط به جانوران یا گیاهانی که تحت تأثیر انسان قرار نگرفته‌اند و در طبیعت زندگی می‌کنند.