معنی فارسی unfused

B1

غیرمتصل، به وضعیتی اشاره دارد که اجزای مختلف به یکدیگر نپیوسته‌اند.

Not joined or melted together; remaining separate.

adjective
معنی(adjective):

Not fused; distinct

مثال:

an unfused vertebra

معنی(adjective):

Lacking a fuse

example
معنی(example):

دو قطعه فلز پس از گرم شدن بدون اتصال باقی ماندند.

مثال:

The two pieces of metal remained unfused after heating.

معنی(example):

آنها بخش‌های غیرمتصل را بسیار دشوار برای پیوستن یافتند.

مثال:

They found the unfused sections quite challenging to join.

معنی فارسی کلمه unfused

: معنی unfused به فارسی

غیرمتصل، به وضعیتی اشاره دارد که اجزای مختلف به یکدیگر نپیوسته‌اند.