معنی فارسی unfussy
B1بیپیرایه، ساده و بدون زرق و برق، به چیزی اطلاق میشود که پیچیدگی و تلاطم کمتری دارد.
Not concerned with or showing unnecessary complexity; simple and straightforward.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not fussy.
example
معنی(example):
او لباسهای سادهای را برای پوشیدن روزمره ترجیح میدهد.
مثال:
She prefers unfussy clothes for everyday wear.
معنی(example):
این دستورپخت ساده و آسان دنبالکردن است.
مثال:
The recipe is unfussy and easy to follow.
معنی فارسی کلمه unfussy
:
بیپیرایه، ساده و بدون زرق و برق، به چیزی اطلاق میشود که پیچیدگی و تلاطم کمتری دارد.