معنی فارسی unhappened

B1

فعل گذشته‌ای که نشان دهنده چیزهایی است که دیگر وجود ندارند یا باید فراموش شوند.

To denote something that has taken place but is now wished away.

verb
معنی(verb):

To cease to have happened; to undo itself.

مثال:

I wish everything that happened between us could unhappen, and we could start again.

example
معنی(example):

این رویداد به قدری شوکه‌کننده بود که به نظر می‌رسید هیچوقت اتفاق نیفتاده است.

مثال:

The event was so shocking that it felt like it unhappened.

معنی(example):

گاهی اوقات، آرزو می‌کنیم می‌توانستیم وانمود کنیم که این اتفاق نیفتاده است.

مثال:

Sometimes, we wish we could pretend it unhappened.

معنی فارسی کلمه unhappened

: معنی unhappened به فارسی

فعل گذشته‌ای که نشان دهنده چیزهایی است که دیگر وجود ندارند یا باید فراموش شوند.