معنی فارسی unliving

B1

بی‌زندگی، به حالتی اشاره دارد که زندگی یا فعالیتی وجود ندارد.

Not alive; lacking life or vitality.

adjective
معنی(adjective):

Not living; unalive, dead, inanimate.

example
معنی(example):

این کتاب موضوعات بی‌زندگی را از دیدگاه روح کاوش می‌کند.

مثال:

The book explores themes of unliving through the eyes of the ghost.

معنی(example):

در هنر او، دنیایی بی‌زندگی و سرد به تصویر کشیده شده است.

مثال:

In her art, she depicted a world unliving and cold.

معنی فارسی کلمه unliving

: معنی unliving به فارسی

بی‌زندگی، به حالتی اشاره دارد که زندگی یا فعالیتی وجود ندارد.