معنی فارسی unmake

B1

بازگرداندن چیزی به حالت اولیه یا معکوس کردن فرآیند ساخت.

To reverse the process of making something.

verb
معنی(verb):

To destroy or take apart; to cause (a made article) to lose its nature.

example
معنی(example):

او سعی کرد اسباب‌بازی را باز کند تا آن را تعمیر کند.

مثال:

He tried to unmake the toy to fix it.

معنی(example):

هنرمند می‌خواست نقاشی‌های قدیمی‌اش را از نو بسازد.

مثال:

The artist wanted to unmake her old paintings.

معنی فارسی کلمه unmake

: معنی unmake به فارسی

بازگرداندن چیزی به حالت اولیه یا معکوس کردن فرآیند ساخت.