معنی فارسی unnailed
B1به معنای جدا کردن یا خارج کردن چیزی که به وسیله میخ به جایی متصل شده است.
Not nailed; removed from a nailed position.
- verb
verb
معنی(verb):
To remove the nails from.
example
معنی(example):
تصویر به آرامی از دیوار جدا شد.
مثال:
The picture was unnailed from the wall gently.
معنی(example):
بعد از مهمانی، تزئینات از دیوار جدا و بستهبندی شدند.
مثال:
After the party, the decorations were unnailed and packed away.
معنی فارسی کلمه unnailed
:
به معنای جدا کردن یا خارج کردن چیزی که به وسیله میخ به جایی متصل شده است.