معنی فارسی unnailing
B1عمل جدا کردن یا آزاد کردن چیزی که به وسیله میخ به جایی متصل شده است.
The action of removing something nailed in place.
- verb
verb
معنی(verb):
To remove the nails from.
example
معنی(example):
جدا کردن تختههای قدیمی به تلاش زیادی نیاز داشت.
مثال:
Unnailing the old boards took a lot of effort.
معنی(example):
جدا کردن قاب کار تیمی بود.
مثال:
Unnailing the frame was a task for the whole team.
معنی فارسی کلمه unnailing
:
عمل جدا کردن یا آزاد کردن چیزی که به وسیله میخ به جایی متصل شده است.