معنی فارسی unpeopled
B1خالی از سکنه، وضعیتی که در آن هیچ کس وجود نداشته باشد.
Devoid of inhabitants; deserted.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not inhabited by people.
example
معنی(example):
شهر شلوغی که زمانی فعال بود اکنون خالی از سکنه و ساکت بود.
مثال:
The once-busy town was now unpeopled and silent.
معنی(example):
پس از فاجعه، منطقه خالی از سکنه احساس ترسناکی داشت.
مثال:
After the disaster, the unpeopled area felt eerie.
معنی فارسی کلمه unpeopled
:
خالی از سکنه، وضعیتی که در آن هیچ کس وجود نداشته باشد.