معنی فارسی unplaited

B1

به حالت غیر بافته یا گیس، اشاره به موهایی که دیگر در حالت بافته نیستند.

Describing hair that has been released from a braid or plait.

verb
معنی(verb):

To undo or untwist plaited hair; to unbraid

adjective
معنی(adjective):

Not plaited.

example
معنی(example):

پس از اینکه او موهایش را باز کرد، آن‌ها آزاد و روان بودند.

مثال:

After she unplaited her hair, it was free and flowing.

معنی(example):

موهای باز کرده‌اش در نور خورشید زیبا به نظر می‌رسید.

مثال:

Her unplaited hair looked beautiful in the sunlight.

معنی فارسی کلمه unplaited

: معنی unplaited به فارسی

به حالت غیر بافته یا گیس، اشاره به موهایی که دیگر در حالت بافته نیستند.