معنی فارسی unsurfaced
B2غیرمطرح، به حالتی اشاره دارد که یک موضوع یا مشکل به طور علنی مورد بحث قرار نگرفته است.
Not brought to light or made visible.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
(roads) Not having a tar macadam (asphalt) surface.
معنی(adjective):
Rough, absorbent, without a glaze or finish.
معنی(adjective):
(submarines) Below the surface.
example
معنی(example):
موضوع در بحث بدون مطرح شدن باقی ماند.
مثال:
The topic remained unsurfaced in the discussion.
معنی(example):
مسائل گذشته در گفتگوهایشان بدون مطرح شدن باقی ماند.
مثال:
Past issues stayed unsurfaced in their conversations.
معنی فارسی کلمه unsurfaced
:
غیرمطرح، به حالتی اشاره دارد که یک موضوع یا مشکل به طور علنی مورد بحث قرار نگرفته است.
