معنی فارسی untwisted
B1به حالتی که چیزها از هم باز شده و دیگر پیچیده نیستند اشاره دارد.
Describing something that has been separated or loosened from a twisted state.
- verb
verb
معنی(verb):
To remove a twist from.
معنی(verb):
To become untwisted.
example
معنی(example):
بعد از اینکه سیمها باز شدند، مدار کامل شد.
مثال:
After the wires were untwisted, the circuit was complete.
معنی(example):
نخ باز شده آماده بافندگی به پارچه بود.
مثال:
The untwisted yarn was ready for weaving into fabric.
معنی فارسی کلمه untwisted
:
به حالتی که چیزها از هم باز شده و دیگر پیچیده نیستند اشاره دارد.