معنی فارسی well-travelled
B1به معنای شخصی که سفرهای زیادی کرده و با مکان‌ها و فرهنگ‌های مختلف آشنا است.
Describes a person who has traveled extensively and has experience with many cultures.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having travelled extensively.
example
معنی(example):
او شخصی با تجربه سفر بسیار است که بیش از 30 کشور را بازدید کرده است.
مثال:
He is a well-travelled person, having visited over 30 countries.
معنی(example):
تجربه سفر وسیع او به او دیدگاه منحصر به فردی در مورد فرهنگ‌ها می‌دهد.
مثال:
Her well-travelled background gives her a unique perspective on cultures.
معنی فارسی کلمه well-travelled
:
به معنای شخصی که سفرهای زیادی کرده و با مکان‌ها و فرهنگ‌های مختلف آشنا است.
