معنی فارسی word of mouth
B1اطلاعات و اخبار که از طریق مکالمات غیررسمی منتقل می‌شود.
Information spread by informal communication, rather than advertising.
- noun
noun
معنی(noun):
Verbal means of passing on information.
مثال:
The book didn't need to be advertised; it became popular solely by word of mouth.
example
معنی(example):
رستوران به وسیله‌ی حرف‌های مردم محبوب شد.
مثال:
The restaurant became popular through word of mouth.
معنی(example):
بسیاری از کسب و کارها به تبلیغات دهان به دهان تکیه می‌کنند.
مثال:
Many businesses rely on word of mouth for advertising.
معنی فارسی کلمه word of mouth
:
اطلاعات و اخبار که از طریق مکالمات غیررسمی منتقل می‌شود.
