معنی فارسی accoil

B1

پیچیدن یا دور کردن چیزی حول یک جسم دیگر.

To wind or coil something around an object.

example
معنی(example):

او سعی کرد طناب را به دور تیرک محکم بپیچد.

مثال:

He tried to accoil the rope around the post tightly.

معنی(example):

کشاورز گیاهان را به کمک آنها در راستای قد رشد می‌دهد.

مثال:

The gardener will accoil the plants to help them grow upright.

معنی فارسی کلمه accoil

: معنی accoil به فارسی

پیچیدن یا دور کردن چیزی حول یک جسم دیگر.