معنی فارسی accoying
B1عمل آرام کردن یا تسکین دادن دیگران با محبت و حمایت.
The act of providing comfort or solace to others.
- VERB
example
معنی(example):
آرام کردن یک دوست در نیاز میتواند پیوند شما را تقویت کند.
مثال:
Accoying a friend in need can strengthen your bond.
معنی(example):
او متوجه شد که آرام کردن بخشی ضروری از کار او به عنوان مشاور است.
مثال:
She found accoying to be an essential part of her job as a counselor.
معنی فارسی کلمه accoying
:
عمل آرام کردن یا تسکین دادن دیگران با محبت و حمایت.