معنی فارسی accoy

B1

آرام کردن، التیام بخشیدن به حالت یا وضعیت، به ویژه با استفاده از شوخی یا خنده.

To soothe or comfort someone, often through humor.

example
معنی(example):

او تلاش کرد تا با خنداندن همه، اوضاع را آرام کند.

مثال:

He tried to accoy the situation by making everyone laugh.

معنی(example):

او از شوخی برای آرام کردن دوستانش در زمان‌های سخت استفاده کرد.

مثال:

She used humor to accoy her friends during the tough times.

معنی فارسی کلمه accoy

: معنی accoy به فارسی

آرام کردن، التیام بخشیدن به حالت یا وضعیت، به ویژه با استفاده از شوخی یا خنده.