معنی فارسی accoyed

B1

احساس تسکین و آرامش که می‌تواند ناشی از محبت یا حمایت باشد.

Feeling comforted or soothed, usually after a gesture of kindness.

example
معنی(example):

کودک بعد از دریافت یک بغل گرم احساس آرامش کرد.

مثال:

The child felt accoyed after receiving a warm hug.

معنی(example):

او با کلمات حمایت‌آمیز دوستانش آرامش یافت.

مثال:

She was accoyed by her friends' supportive words.

معنی فارسی کلمه accoyed

: معنی accoyed به فارسی

احساس تسکین و آرامش که می‌تواند ناشی از محبت یا حمایت باشد.