معنی فارسی ambivalently

B2

به شیوه‌ای که نشان‌دهندهٔ احساس‌های متضاد باشد.

In a manner that shows mixed feelings or contradictory ideas.

example
معنی(example):

او دربارهٔ پذیرش پیشنهاد شغلی احساس دوگانه داشت.

مثال:

He felt ambivalently about accepting the job offer.

معنی(example):

او نظراتش را به صورت دوگانه دربارهٔ موضوع جنجالی بیان کرد.

مثال:

She ambivalently expressed her views on the controversial topic.

معنی فارسی کلمه ambivalently

: معنی ambivalently به فارسی

به شیوه‌ای که نشان‌دهندهٔ احساس‌های متضاد باشد.