معنی فارسی armlessness
B1وضعیت یا حالت نبودن بازو، اختلالی که شخص در آن فاقد بازو است.
The state of being without arms.
- NOUN
example
معنی(example):
نبودن بازوهایش مانع او از بازی در ورزشها نشد.
مثال:
His armlessness did not stop him from playing sports.
معنی(example):
هنرمند عدم وجود بازو را به طرز قدرتمندی به تصویر کشید.
مثال:
The artist depicted armlessness in a powerful way.
معنی فارسی کلمه armlessness
:
وضعیت یا حالت نبودن بازو، اختلالی که شخص در آن فاقد بازو است.