معنی فارسی assuetude

B1

عادت، شرایطی که در آن فرد به یک روال یا یادگیری در یک زمینه خاص عادت کرده است.

The state of being accustomed to something; habitual behavior.

example
معنی(example):

پس از سال‌ها روال، او به حالتی از عادت افتاد.

مثال:

After years of routine, he fell into a state of assuetude.

معنی(example):

عادت او به برنامه دقیق زندگی‌اش را پیش‌بینی‌پذیر کرده بود.

مثال:

Her assuetude to the strict schedule made her life predictable.

معنی فارسی کلمه assuetude

: معنی assuetude به فارسی

عادت، شرایطی که در آن فرد به یک روال یا یادگیری در یک زمینه خاص عادت کرده است.