معنی فارسی bear the burden of
B2تحمل یا به دوش کشیدن مسئولیت یا بار سنگین عاطفی یا فیزیکی.
To carry or endure a heavy responsibility or emotional weight.
- VERB
example
معنی(example):
او مجبور بود بار مراقبت از خانوادهاش را به تنهایی به عهده بگیرد.
مثال:
She had to bear the burden of caring for her family alone.
معنی(example):
او احساس میکرد که باید بار شکست پروژه را به دوش بکشد.
مثال:
He felt that he had to bear the burden of the project failure.
معنی فارسی کلمه bear the burden of
:
تحمل یا به دوش کشیدن مسئولیت یا بار سنگین عاطفی یا فیزیکی.