معنی فارسی beckoningly
B2به طرز دعوت کننده یا جلب کننده، اشاره به دیگران برای نزدیک شدن.
In a manner that invites someone to come closer or approach.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز دعوتکنندهای به دوستش از آن طرف اتاق لبخند زد.
مثال:
She smiled beckoningly at her friend from across the room.
معنی(example):
او به طرز دعوتکنندهای دست تکان داد، سعی کرد توجه او را جلب کند.
مثال:
He waved beckoningly, trying to catch her attention.
معنی فارسی کلمه beckoningly
:
به طرز دعوت کننده یا جلب کننده، اشاره به دیگران برای نزدیک شدن.