معنی فارسی becrippled
B2محدود یا آسیبدیده شدن، به ویژه در تواناییهای فیزیکی یا عاطفی.
To be hindered or incapacitated, particularly in physical or mental abilities.
- VERB
example
معنی(example):
او به خاطر عدم تجربهاش احساس محدودیت میکرد.
مثال:
She felt becrippled by her lack of experience.
معنی(example):
صدمهاش باعث شد که در حرفه ورزشیاش محدود شود.
مثال:
His injury left him becrippled in his athletic career.
معنی فارسی کلمه becrippled
:
محدود یا آسیبدیده شدن، به ویژه در تواناییهای فیزیکی یا عاطفی.