معنی فارسی becrippling

B2

محدودکننده یا آسیب‌زننده بودن، به ویژه به جنبه‌های عاطفی یا فکری.

Having a severely hindering effect, particularly in emotional or psychological contexts.

example
معنی(example):

شک، اعتماد به نفس او را محدود می‌کرد.

مثال:

The doubt was becrippling her confidence.

معنی(example):

ترس محدودکننده مانع از سخنرانی او در جمع شد.

مثال:

The becrippling fear prevented him from speaking in public.

معنی فارسی کلمه becrippling

: معنی becrippling به فارسی

محدودکننده یا آسیب‌زننده بودن، به ویژه به جنبه‌های عاطفی یا فکری.