معنی فارسی becross
B1دچار انسداد، درهم و برهم بودن، حالتی که در آن نتوانید به درستی فکر کنید یا تصمیم بگیرید.
In a state of confusion or being crossed in thought or action.
- OTHER
example
معنی(example):
جاده پس از طوفان با شاخههای افتاده درهم شده بود.
مثال:
The road was becross with fallen branches after the storm.
معنی(example):
او در افکارش درهم شده بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد.
مثال:
She felt becross in her thoughts and couldn't decide.
معنی فارسی کلمه becross
:
دچار انسداد، درهم و برهم بودن، حالتی که در آن نتوانید به درستی فکر کنید یا تصمیم بگیرید.